کتاب صوتی دایی وانیا
- نویسنده : آنتوان چخوف
کتاب صوتی دایی وانیا دایی وانیا، درام در چهار پرده توسطآنتون چخوف که در سال 1897 با نام Dyadya Vanya منتشر شد و اولین بار در سال 1899 در مسکو تولید شد. این نمایشنامه که یکی از شاهکارهای تئاتری چخوف به حساب می آید، مطالعه ای درباره بی هدفی و ناامیدی است.
ایوان ووینیتسکی که عمو وانیا نامیده می شود، وقتی متوجه می شود که برای مدیریت املاک کشور و امور تجاری برادر زن سابقش، سربریاکوف، جان خود را فدا کرده و تلف کرده است، که به گفته وانیا، هرگز چیزی بیش از این نخواهد بود، به شدت ناامید می شود. یک آکادمیک طراز دوم بچه دار سونیا، دختر سربریاکوف و دستیار وانیا، در سکوت عشق نافرجام خود را به یک پزشک محلی تحمل می کند. وانیا تلاش می کند تا به سربریاکوف شلیک کند، اما از دست می دهد و تغییرات کمی دارد. هیچ یک از آنها نمی توانند از کار هر چند بی معنی که زندگی خود را وقف آن کرده اند دست بکشند.
دایی وانیا چخوف
عمو وانیا درباره ایوان وینیتسکی معروف به وانیا است که مدیریت دارایی شوهر خواهر مرحومش پروفسور سربریاکوف را بر عهده دارد .
در املاک روستایی سربریاکوف، یک پرستار سالخورده، مارینا، یک پزشک محلی، آستروف و وینیتسکی در باغ نشستهاند و از ملاقات سربریاکف و همسر جدیدش شکایت میکنند که اوضاع را به هم ریخته است. به زودی خود سربریاکف به همراه همسرش النا، دخترش از همسر اولش سونیا و دوستشان تلیگین وارد می شوند.
کتاب دیگری از این نویسنده به نام کتاب صوتی زندگی من نیز در کتابخانه اسپین موجود است آن را از دست ندهید.
مادر وانیا، ماریا واسیلیونا، به دنبال آنها می آیند. ووینیتسکی به سربریاکف توهین می کند که او را نمی شنود اما ماریا می شنود. او پسرش را سرزنش می کند زیرا او تحسین کننده دستاوردهای استاد است. بعداً، وینیتسکی عشق خود را به النا ابراز میکند که برای او عذابآور است.
سربریاکوف و النا در اتاق غذاخوری املاک مشغول صحبت هستند. سربریاکف از دردهای خود شکایت می کند و سپس به رختخواب می رود. وانیا وارد می شود و با النا در مورد رویاهای شکسته اش صحبت می کند. زمانی به اهمیت کار استاد اعتقاد داشت، اما اکنون هیچ فایده ای در آن نمی بیند.
دایی وانیا آنتوان چخوف نقد
او احساسات نافرجامش نسبت به النا را به ناامیدی های زندگی اش مرتبط می کند. النا متوجه می شود که ووینیتسکی مست است و او را ترک می کند. وینیتسکی در یک تک گویی اعلام می کند که ای کاش یک دهه پیش عاشق النا می شد زیرا در آن صورت جفت آنها می توانستند خوشحال باشند.
برای مشاهده تمامی رمان ها به کتابخانه داستان و رمان سایت اسپین مراجعه فرمایید.
آستروف که او هم مست است وارد می شود و آن دو نفر با هم به پیاده روی می روند. سونیا وارد می شود و به زودی وانیا می رود. نحوه صحبت مهربان و پرشور سونیا با آستروف نشان می دهد که او عاشق اوست. آستروف از این موضوع غافل است: او از زندگی پوچ خود و ناتوانی خود در ایجاد وابستگی با کسی صحبت می کند.
دایی وانیا صوتی
آستروف می رود و النا دوباره وارد می شود. نامادری و دختر ناتنی مسائلی را که داشتند حل می کنند و بیشتر به یکدیگر نزدیک می شوند. سونیا احساس خود را در مورد آستروف با النا در میان می گذارد. النا همچنین به اشتراک می گذارد که احساس می کند هرگز نمی تواند خوشحال باشد.
سربریاکوف خانواده را جمع کرده تا چیزی را اعلام کند. پانزده دقیقه قبل از اعلام، وینیتسکی از النا تعریف می کند که به نظر او مناسب نیست. او روی میآورد تا با سونیا صحبت کند، سونیا که از دوست داشتن آستروف برای شش سال ناامید شده و در عین حال مورد توجه او قرار نمیگیرد. النا با آستروف صحبت می کند و سعی می کند بفهمد که او در مورد سونیا چه احساسی دارد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.